یک شعر
من و بی حوصلگی،خستگی و در پس خاطره ها جا ماندن
من و هم صحبتی با چهره سرد آینه ها
من و بی تو در گذران ثانیه ها واماندن
من و دوری ز خلائق ،تارک دنیا گشتن
بی تو خسته ز تکرار شب و روز ،باز به امید فردا ماندن
من و بی صبری و دلزدگی از همه دنیا بی تو
من و بی رحمی هجران و با این همه واله و شیدا ماندن
من و کابوس جدائی ز غم عشق تو لبریز جنون
من و در راه رسیدن به لعل لبت محکم و پابرجاماندن
من و رفتن به در میکده و با جام تهی برگشتن
من و از شدت عشق چون شمع تا سحر بی حرکت و سرپا ماندن
من و این بار گران ،این همه تنها ماندن
من و در فکر و خیال رخ یار تا دم صبح همچنان محو تماشا ماندن
من و دوری ز تو صورت ماهت ای یار
من و در حسرت بوسیدن تو دلخوش به رویا ماندن
من و امید وصالت که همه شوق من است
من و از درد فراق،مجنون تو لیلا ماندن
من و از فکر دو چشم تو حسرت خوردن
من و در تنهایی خود ماندن و تنها ماندن
