قلب
در ازل پرتو حسنت ز تجلي دم زد
عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوه اي كرد رخت ديد ملك عشق نداشت
عين آتش شد ازين غيرت و بر آدم زد
عقل مي خواست كزين شعله چراغ افروزد
برق غيرت بدرخشيد و جهان بر هم زد
(حافظ)
قلب
این قلب پر تلاطم و پر جنب و جوش درون سینهء ما
ریشه در دمشﹺ روح قدسی خدا دارد
این پاکﹾ گوهر ِ پر رمز و راز ِ سرخ و تپنده
صدها هزار عشق و تمنا ، نهان درون خود دارد
این حجم مشت گونهء ، پنهان زیر لباس تن
گوئی عصارهء وجود بنی آدمان ، درون خود دارد
" بسیار ِ عشق " که نگنجد در زمین و زمان و آسمان
خوش مأمنی میان خانهء لرزان دل دارد
***************************
ای بید دشت ِ سینهء من
ای سیب سرخ ِ شاخهء تن
یاد آر ریشه ات
ای بی کرانهء دریای سرخ من
ای رودها جاری از تو شده در کویر تن
یاد آر ساحلت
تو ریشه در سواحلﹺ بی کرانهء آسمان داری
از بخت بد درون محبس جسم ضعيف جا داري
یاد آر روز سرشتت ز آب و گل
آن دم که گشت خلاصهء عشق خدا ، وجود دل
صحبت ز روز ِ ازل هست و بی نهایت عشق
وقت شروع خلقت انسان ز عقل و عشق
آن دم كه سرﱢ عشق خدا جلوه اي نمود
زين جلوه آتشي اثر شد و دل را ثمر نمود
شكاك عقل ز عهد الست و قالو بلاي ما
هرگز نبوده رضا به هستي دل ما
انگار ز روز ازل این دو روبروی هم اند
یک سمت منطق خشك و سوی دگر تلاطم عشق
شاید رسالتيست بر انسان مهار هر دو جهت
ايجاد عدل و تعادل ميان قلب و خرد
تا پا نهد به راه سفر ، راهي پر از خطر
همراه عقل و همسفر ساربان عشق
عقل است چراغ ره و انگيزه نيز عشق
در راه رفتن ِ پیش خدا ، تا نهایت عشق
19 فروردین 86 شنبه
10.30 صبح





