به نام خدا

"خرم آن روز کزین منزل ویران بروم

راحت جان طلبم وز پی جانان بروم

دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت

رخت بر بندم و تا ملک سلیمان بروم

به هواداری او ذره صفت رقص کنان

تا لب چشمه خورشید درخشان بروم

.

.

.

نذر کردم گر از این غم بدرآیم روزی

تا در¸ میکده شادان و عزل خوان بروم"

.....

"حضرت حافظ"

********************************

شعر مادر بسرودم پدر از دستم رفت

ناگهان تلخی صد فاجعه در کامم رفت

دلم از یادم رفت

نفس از یادم رفت...

بی خبر مات شدم

کیش و اندیشه و خویش از همه ذرات وجودم به دمی پر زد و رفت

...

********************************

متاسفانه پدرم فوت ...

قطعهء کوچیک بالا رو به یاد اون گفتم ...

" تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمر "

 

"ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز

کان سوخته را جان شد و آواز نیامد

این مدعیان در طلبت بی خبرانند

آن را که خبر شد ، خبری باز نیامد"

متاسفانه اسم شاعرش رو فراموش کردم

 

چیز زیادی برای گفتن ندارم و البته هیچوقت نداشتم ...

به قول یه شاعری که متاسفانه هیچوقت اسمش رو پیدا نکردم ، دنیا خوابی و خیالی بیش نیست :

"دنیا چو حباب است ولیکن چه حباب

نه بر سر آب که بر روی سراب

آن نیز سرابی که ببینند به خواب

آن خواب چه خواب ، خواب بد مست خراب"

 

با همهء این تفاسیر به حکمت و عدالت خدا ایمان دارم ، به قول حضرت حافظ :

"این چه استغناست یارب ، وین چه قادر حکمت است

کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست"

 

امیدوارم برای شماها پیش نیاد یا حداقل اگه کسی میره ، صبری بیاد...

"نرسد نالهء سعدی به کسی در همه عالم

که نه تصدیق کند کز سر دردیست فغانش"

 

14 آبان 86

ساعت 5 صبح

 

سوگ