تنهاترین محبوب
دو چشمان غزل خوان تورا زان دم كه ديده چشم من
با نواي دلكش آن كهرباهاي غزل آسا
هم آواز است
از آن لحظه كه از لبهات شنيده آن نغمه هاي آسماني را
به همراه صداي ساز لعل لب شيرين تو
در آواز است
نفس را مي كشد در سينه اش تا يك نفس حتي
ز تصنيف خيال انگيز آن سازينه لبهايت
غافل نگردد
چو تو مي خواني و مي غلتد آن ياقوتها بر هم
دگر او را نماند فهمي از جا و مكان و هستي خويش
كه سرتاپا همه سوز و گدازست
چو تو مي گويي از عشق و صداي روح انگيز نفسهايت
به گوشش مي رسد به آني در سماع آيد ، و بي پروا چو پروانه
به گرد شمع رخسارت به پرواز آيد و سوزد پر و بالش
تو گويي شعله هاي آتش عشقت
كه گرمايش چنان خورشيد عالم تاب مي ماند
برايش همچو آب چشمه زمزم گوارا و دلچسب است
تو آن شعر شور انگيز شهرآشوب مستي
كه لبهايم به جاي بوسه بر جام مي و مينا
ترنم سر مي دهد از تو
تو آن تركيب زيبايي كه از رشك وجود تو
همه عالم به خود خنديده و هردم
هزاران آينه بشكسته از دستان خود بينند
تو واضحترين مصداق زيبايي
تو بارزترين معناي شيدايي
تو تنها و تنهاترين محبوب من هستي
دوشنبه 25 دي ماه 85
11.15 شب
