تقدیم به ستاره

                ستارهء زندگیم

 

در حريم پاك دستانت چه آرامي گرفته دست من

گرمي اين دست آتش زد حريم قلب من

نشنود گوشم به جز آهنگ خوش آواي تو

سردي دل مرد از گرماي تو

جام جانم پر ز صهباي خمار چشم تو

مست مست است و قرين با ساقي چشمان تو

آنچنان مست است كه از يادش رفته كيست

هر كه هست جز طالب روي تو نيست

بي تو ذوق مستي و شور شراب

نيست در جانش كه مي ، گردد چو آب

در سويدايش نشسته عشق تو

خواب و رويايش شده وصل تو

بي گمان او عاشق است و سوخته

از همان آتش كه عشقت در دلش افروخته

در خراباتي كه دستان تو ساخت

شد مقيم و عقل و فكرش را بباخت

حلقهء ذكرش شده اسماء تو

شد مريد ايده و آراء تو

تا تورا ديده شده چون تنديس مات

شد در عرصهء شطرنج تو هم كيش و مات

نيست در مغزش به غير از ياد تو

همچو گلبرگي معلق در باد تو

تو مسخر كرده اي جان و تنش

برده اي از ياد او ياد خودش

همچو مرغي در قفس قلبش اسير

مي كند روياي تو جانش اثير

فارغ از هر كس شده انديشه اش

پر ز تو گشته استخوان و ريشه اش

دل به تو چشم ياري بسته است

بر نگاه مهربانت اميدواري بسته است

تو برايم عين عشقي  ، مثل رويايي و خواب

عشق من پاك است و رويايي و ناب

وا به خود مگذارم و تنها ننه

پا به روي چشمهاي من بنه

زار زارم بي تو و در خود اسير

عين ثروت بي تو انگاري فقير

هر نفس اسم توام بر لب جاريست

هركجا پا مي نهم يادت به ذهنم ساريست

بي تو مانم قلب پر خون مي شود

بي اراده سخت مجنون مي شود

گر چه من همواره مجنون توام

خاك بوس و بنده و مفتون توام

تيريگي ها را ز قلب من بگير

روشني ده چشم را و منت پذير

من همان عاشق ترين مرد زمينم كز روز ازل

داغ عشقت را نهادم بر جبينم از روز ازل

بي شمارن جان را فداي تو كنم

مرغ جانم را فدا بهر بقاي تو كنم

آتشي افتاده از چشمت به دل

كز شرارش خورشيد مي گردد خجل

مي رود تا پشت ابري گم شود

تا كه شايد بعد قلبم لايق مردم شود

اي خدا اورا زمن واپس نگير

دل شده در عشق او بندي ، اسير

اي خدا جانم فداي نام او

شيرهء جانم شراب جام او

اي خدا هر چه مي خواهي بكن

جان جانم را جدا از من نكن

بي شماران روز و شب با فكر او

مي سپارم ، مي كنم هر لحظه اي را ذكر او

او نباشد روز و شب بر من يكيست

مرگ بي او بهتر از اين زندگيست

او ستاره در ستاره مي درخشد در آسمان

آسمان قلبم و صد كهكشان

در شب تاريك من او آبي است

او ستارست ، آسمان افروز و مهتابيست

او ستاره در ستاره مهربان

آسماني پيكر و چون گل جوان