تو در تمام وجودم شكفته اي يار

به سان يك گل زنبق به كوچه باغ بهار

براي گفتن تو زبانم خجل مانده

كه نيست عشق تورا جاي صحبت بسيار

فقط به خاطر تو ، من شعر مي سرايم و بس

كه ذهن من تهي گشته از فكر و صحبت اغيار

دوباره قرعهء هستي به نام شخصي خورد

كه گشته بود تكبر به جاي عشق با او يار

دوباره عشق سراغ غريبه اي آمد

كه باتمام وجودش شد آشنا با يار

من آن غريبهء مغرور خار در پايم

كه دست مهربان تو درآورد ، پايم از آن خار

منم كه با تمامي احساس عاشق تو شدم

كه نيست قسمت قلبم به جز وفا با يار

چرا به چشم قشنگت نشسته غصه و درد

كه حامي دل عشاق خود خداست ، اي يار

دو بوسه بر لب لعلت كه همچو چشمهء نوش است

شده خيال شب و روز ، ز صبر برده قرار

 

سه شنبه 13 مرداد ۸۳