به نام خدا

 

خواستم ياد تو را زنده كنم در تن و جانم اي يار

خواستم نام تو باشد بركت خوانم اي يار

خواستم ياد تو را مونس و يارم سازم

زين سبب در پي تو چو آهوان دوانم اي يار

خواستم دلگرمي تو يار من در غم دوران گردد

تا شود راست ، پشت زغم همچو كمانم اي يار

خواستم نام تو باشد ورد زبانم شب و روز

غير از اين نام نيايد نام دگر بيرون زدهانم اي يار

خواستم از دل خود با تو بگويم شايد

آگاه شوي ز اسرار نهانم اي يار

خواستم دل به تو بندم تا كه خلاصي يابم از غم و درد

گريه ام خنده شود ، شوق شود ، آه و فغانم اي يار

خواستم حك كنم اين شعر درون دل خويش

كه براي تو ديوانه و رسواي جهانم اي يار

 

شنبه 13 فروردين 84

ساعت 11.30 شب