تقدیم به مهسا از ارومیه

من و بی تابی شبهای دراز دوری

من و بی هم نفسی ُ بی حوصلگی ُ محجوری

من و عشق نگران ُ شادی و عیش گذران

من و این بار گران ُ مستی و مستوری

من و در عین جنون عقل نمایان کردن

من و با عقل و دل خویش مدارا ز سر مجبوری

من و بر صحبت اغیار تحمل کردن

من و از درد و غم خویش نگفتن ز سر مغروری

من و بی شائبه با یار تولا کردن

من و با فکر لبش دلخوشی و بی منظوری

من و بد مستی شبهای بدون تو ماندن

من و از هم سخنی با غیر تو اجتناب و دوری